رمان غم و عشق  - 13

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
hapoo_6 آفلاین


كاربر نيمه حرفه ای
ارسال‌ها : 997
عضویت: 19 /5 /1391
محل زندگی: کاشون
سن: 17
شناسه یاهو: Hapoo_6@yahoo.com
تشکرها : 16
تشکر شده : 217
رمان غم و عشق نوشته ی کاربر نودهشتیا
-آيدا تمرين كن ... مامان ... بابا ... تمرين كن دختر گلم ... به خدا انقدر خنگ نيستي اگه تكرار كني ياد مي گيري ...
آيدا پشت چشمي براي آويد نازك كرد ومنتظر ومشتاق به من چشم دوخت با لبخند نگاهش كردم وگفتم :
-الان ميام ميرم لباسامو عوض كنم ...
آيدا با خوشحالي دستاشو به هم كوبيد وروبه آويد گفت :
-آويد بدو بيا كيك رو بياريم ...
دوباره صداي داد آويد بلند شد :
-نه آيدا مطمئن شدم دخترم .. تو خنگي ... بگو بابا ...
خنديدم ودر حالي كه از پله ها بالا مي رفتم گفتم :
-اين شيطونك اگه مي خواست بگه از دوازده سال پبش مي گفت
آيدا با شيطوني گفت :
-آفرين راااااااااااااااداااااااا ااااا
خنديدم وبه اتاقم رفتم تا لباسمو عوض كنم ،آيدا شيطون بود درست مثل آويد همون برق چشما همون لحن همون رفتارا ولي از نظر طرزفكر وبر خورد مثل خودم بود واز نظر شكلي هم به هر دوتامون رفته بود به قول سونيا آيدا خوشگلياي هر دومونو ارث برده بود .... لباسامو پوشيدم وجلوي آيينه نشستم تا كمي آرايش كنم نگاهم به عكس پدربزرگ خيره موند دستي روي عكس كشيدم ولبخند زدم بهش .... از بعد مرگ پدربزرگ ديگه هيچ كدوم از فاميلو نديديم به جز خانواده ي عمو كه اونم به خاطر شكرانه ومحمد بود ،شكرانه همه ي خبرا رو بهمون مي داد سارا بعد از طلاق بنيامين ووضع پدرش با يه پيرمرد پولدار زن مرده ازدواج كرده بود والان ازش دوتا بچه داشت آرادم مي دونستم هنوز مجرده وازدواج نكرده ولي نمي دونستم شايد هنوز پاي عشق سونيا بود شايدم به خاطر مامان وباباش ازدواج نكرده بود بابا هنوز زنده بود وزجر مي كشيد پروانه هم بيماري قلبي پيدا كرده بود وهنوز برام پيغام ميفرستاد تا بابا رو حلال كنم ولي من بازم سر حرفم بودم طفلي بچه ام فكر مي كرد همه ي خانواده ي من به جزمنير جون وشكرانه اينا مردن ... شكرانه بچه دارشد امير حسين يه پسر خيلي ناز وخوشگل كه يه سالو نيم از آيدا بزرگ تره وآيدارو آبجي صدا مي كنه ،بنيامين هم سه سال بعد از جدا شدنش از سارا با دختري به اسم ساقيازدواج كرد كه از خانمي هيچي كم نداشت اين دفعه سيمين خانم وقتي اسم عروسشو مياورد چشماش از افتخار برق مي زد و سونيا ... سونيا دوست وخواهر شيطونم دوسال بعد از ازدواج ما با كيوان عروسي كرد والانم دوتا دوقلوي نه ساله به اسم سايه وسامان داره .... با صداي آيدا كه از پايين صدام مي كرد به خودم اومدم آرايشم تموم شده بود سريع شيشه ي عطر رو روي خودم خالي كردم وپايين رفتم همشون روي مبل ودورميزي كه كيك روش قرار داشت نشسته بودن يه كيك شكلاتي كه روش نوشته بود" رادا جان تولدت مبارك " آويد كنار خودش برام جا باز كرد وشمع هاي روي كيكو روشن كرد وسريع رفت دوربين فيلم برداري رو روي پايه اش گذاشت وروي ماتنظيم كرد وخودشم سريع اومد كنارم نشست تا رفتم شمع ها رو فوت كنم آيدا سريع گفت :
-وايسا .. وايسا ...
همومون با تعجب نگاهش مي كرديم كه سريع رفت گيتار قديمي منو آورد وروي پاش گذاشت با تعجب پرسيدم :
-اينو چرا اوردي ؟ پس مال خودت كو ؟ اين تنظيم نيست ...
آيدا با شيطنت چشمكي زد وگفت :
-من عاشق اينم ،خودمم درستش كردم ....
بعداز مكث كوتاهي نگاهي به همه ي ما انداخت وگفت :
-اين اهنگ قديمي كه هم مورد علاقه ي رادا جونه هم خودم ، تقديم مي كنم به خانواده ي چهار نفري مهربونمون
وبعد دستش روي سيماي گيتار رفت وشروع به خواندان ونواختن كرد ...
-اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بیخبر

اسیر رویا ها میشم دوباره باز تنها میشم

به شب میگم پیشم بمونه

به باد میگم تا صبح بخونه

بخونه از دیار یاری

که توش منو تنها نذاری

اگه فراموشم کنی ترک آغوشم کنی

پرنده دریا میشم تو چنگ موج رها میشم

به دل میگم خاموش بمونه

میرم که هر کسی بدونه

میرم به سوی اون دیاری

که توش منو تنها نذاری

اگه یه روزی نوم تو توگوش من صدا کنه

دوباره باز غمت بیاد که منو مبتلا کنه

به دل میگم کاریش نباشه

بذاره دردت تو دوا شه

بره توی تموم جونم

تا باز برات آواز بخونم

اگه میخوای باهم باشیم یار یکدیگر باشیم

مثال ایوم قدیم بشینیمو سحر پاشیم

باید دلت رنگی بگیره

دوباره آهنگی بگیره

بگیره رنگ اون دیاری

که توش منو تنها نذاری

اگه میخوای پیشم بمونی بیا تا باقیه جوونی


بیا تا پوست و استخونه نذار دلم تنها بمونه

بذار شبم رنگی بگیره


دوباره آهنگی بگیره


بگیره رنگ اون دیاری


که توش منو تنها نذاری
وقتي كه تموم شد همه با ذوق براش دست زديم صورت مهربونشو بوسيدم وتشكر كردم كه آويد گفت :
-رادا جان شمعا رو فوت كن اب ميشن ....
دوباره رفتم شمع ها رو فوت كنم كه باز آيدا گفت :
-صبر كنيد ....
دوباره همون با تعجب نگاهش كرديم كه با خنده گفت:
-آرزو يادت نره ...
دلم براش ضعف رفت با عشق بغلش كردمو صورتشو بوسيدم وگفتم :
-چشم روچشمم دختر خوشگلم ...
آويد مثل بچه ها لپشو اورد جلو وگفت :
-چند تا چند تا اونو ماچ مي كني ؟ منم ميخوام ...
ديوانه اي گفتم وبا خنده گونشو بوسيدم منير جون طفلك به اين ديوانه بازي هاي آويد عادت كرده بود ...
آيدا هم با حرص گفت :
-باباي حسود ...
با خنده دولا شدم سمت ميز تا كيكو فوت كنم به همه نگاه انداختم منير جون با مهربوني نگاهم مي كرد ،دوستش داشتم برام كمتر از مادر نبود وبراي دخترم كمتراز مادر بزرگ ،سالم باشي منير جون ... نگاهم رو به آيدا دوختم دختر دوازده ساله ي شيطونم كه عاشق برق نگاهش بودم كه اونو مثل پدرش مي كرد ولبخند شادي كه هميشه روي لبش بود ،دعا ميكنم برات دخترم هميشه لبخند بزني ... حالا نگاهم به عشقم بود به اميدم به مرد زندگيم به تكيه گاهم به كسي كه توي اين سيزده سال چيزي رو براي خانواده ش كم نذاشته ونگاهش هرروز عاشق تر از ديروزه واين نشونه ي عشق جاويد مونه آويدم ،مرد من دعا مي كنم تا هستم باشي كه من بي تو هيچم وشونه هاي محكم وامنت جايي براي تكيه ي من و دخترمون باشه ... نگاهم رو دوباره به كيك دوختم ... زندگي رادا خيلي وقته عوض شده ديگه غمگين نيست حالا علاوه بر خدا يه خانواده اي داره كه براش از هر چيزي عزيز تر ومهم تره زندگي رادا از غم به عشق رسيد وعشق مبدا خوشبختي من ، رادا فرزانه شد"غم وعشق " .....
غم دل با كه بگویم كه مرا یاری نیست
جز تو ای روح روان هیچ مددكاری نیست
غم عشق تو به جان است و نگویم به كسی
كه در این بادیه غمزده غمخواری نیست
راز دل را نتوانم به كسی بگشایم
كه در این دیر مغان راز نگهداری نیست
ساقی از ساغر لبریز می دم بزند
كه در این میكده می زده هشیاری نیست
درد من عشق تو، بستر من بستر مرگ
جز توأم هیچ، طبیبی و پرستاری نیست
لطف كن، لطف و گذر كن بر سر بالینم
كه به بیماری من، جان تو، بیماری نیست
قلم سرخ كشم بر ورق دفتر خویش
هان در عشق من و حسن تو گفتاری نیست
پايان" "

امضای کاربر :
دوشنبه 23 مرداد 1391 - 18:13
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از hapoo_6 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shivashiva / s-fatemeh / admin /
romina آفلاین



ارسال‌ها : 14
عضویت: 2 /1 /1392
تشکرها : 2

رمان غم و عشق
kheyli ghashang booddasssssssste shoma darddddd nakoneeeeeeeman ke ta alan harchi roman az in sayt khoondam aali bood in ham rooosh mersiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

پنجشنبه 15 فروردین 1392 - 22:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group