عصباني نگاش كردم ... و بي تفاوت شونه بالا انداخت يعني چشمت كور!!! ميخواستي بگذاري كمكت كنم بعدم از رو كاغذها پريد
و رفت اونقدر با نگاهم دنبالش كردم و تو دلم بهش بد و بيراه گفتن تا تو پيچ راهرو گم شد ..
كاغذهارو خورد خورد جمع كردم و گذاشتم رو ميز وسط اتاق و اومدم بيرون. خواستم برم سمت در كه يادم افتاد كيفم رو از
صبح توي دستشويي بانوان جا گذاشتم .. رفتم سمت دستشويي اما هرچي گشتم نبود .. كلافه شده بودم همه ي زندگيم اون تو بود
از موبايل و كارت ملي و كارت دانشجويي و از همه مهمتر كيف پولم و كارت بانكام ..پيش خودم گفتم شايد بچه ها رفتن
دستشويي , ديدنش و آوردنش توي اتاق .. داشتم تمام اتاق رو زير و رو ميكردم كه سنگيني نگاهي رو احساس كردم , برگشتم
و مجد رو دم در ديدم با يه لبخند موذيانه ي آشنا.... توي دلم گفتم رو آب بخندي باز چه خوابي ديدي؟؟!!! نگاه منو كه ديد
گفت:
-فكر كردم رفتين !!!؟!
- نخير
-دنبال چيزي ميگرديد خانومه مشفق!!!
-نخير!!!!
-اينجوري به نظر نمياد ...آخه ..
دلم ميخواست دونه دونه گل و گيسشو بكّنم ....
نميدونم توي نگاهم چي ديد كه سكوت كرد ...
منم ديگه جايز نديدم بيشتر از اين اتاق رو جلوش زير و رو كنم از طرفيم اميدمو واسه ي پيدا كردن كيف از دست داده بودم ..
فقط مونده بودم چجوري بايد تا خونه برم...
رفتم سمت در كه برم بيرون ديدم خيال نداره از جلوي در بره كنار .. با لحن عصبي گفتم :
-لطف ميكنيد بريد كنار ميخوام برم ..
به آرومي رفت كنار ...
به راهرو رسيده بودم كه گفت :
-معمولا خانوما هميشه يه كيف گنده رو شونشونه .....
اول خواستم محلش نذارم ولي باشنيدن كلمه ي كيف يهو ضربان قلبم شدت گرفت ... بدون اينكه بر گردم وايسادم و دستامو
مشت كردم اونم با وقاحت ادامه داد :
- توي اين كيف انواع اقلام آرايشي و البته گاها بهداشتي پيدا ميشه ...
روي بهداشتي تاكيد بيشتري كرد ... منظورشو فهميدم ...احساس ميكردم يه نفر چقدررر ميتونه پررو باشه .. كه همچين چيزي رو
به روي يه زن بياره .. برگشتم كه ديدم درست پشت سرمه ...
نگاهش عصبي بود!!!
تا اومدم حرف بزنم داد زد گفت :
-واقعا فكر ميكني من خرم ؟؟؟؟؟؟ آره ؟؟ گنده تر از توهاشم ....
بقيه ي حرفشو خورد و يكم آرومتر ادامه داد:
- تو صبح با من از در خونه زدي بيرون و ساعت 8 رسيدي اينجا !!! هه!!... واسم مهم نيست دير اومدي... آدميزاده ... ولي از
اينكه احمق فرض شم متنفرم!!!! ميفهمي؟؟؟؟؟ اگرم جلوي اون سه تا دختر احمق تر از تو حرفي نزدم نميخواستم بفهمن كه تو
همسايه ي مني ...
بعدم با پوزخند گفت :
-البته يه بار گفتم بازم ميگم اگرم بفهمن واسه ي من بد نميشه!!!!
با صدا يي كه از ته چاه در ميومد گفتم :
-ميشه كيفمو بديد ..
- رو ميز شمسه ! توي دستشويي پيداش كرده بود گذاشته بود رو ميزش كه مال هركي هست موقع رفتن برداره ... منم چون
صبح ديده بودم تو دستت شناختمش!!!
بعدم يه ابروشو داد بالا و گفت :
-نميخواي به دقت و نكته سنجيم آفرين بگي؟؟؟؟!!!
برگشتم برم كه ادامه داد :
-صبح خوب فيلمي بازي كردي... ولي بدون براي من زود همه چي رو ميشه!!!!
علي الخصوص نقشه هاي زنانه!!! چون توي اين يكي ...
نذاشتم حرفشو ادامه بده و برگشتم سمتش و گفتم :
- شما حق نداريد سر من عربده بكشيد ... فكر ميكنيد كي هستيد؟؟!!!! اوندفعه چيزي بهتون نگفتم دووور برداشتين ... كار
صبحم به تلافيه اون !!!!اونقدرام كه تصور ميكنيد جوجه نيستم!!!!! ازين به بعدم هركاري كنيد وبيخودي بخواين منو برنجونيد يا
بترسونيد يا هرچي.. منتظر عكس العملش باشيد!!!!
-اُه اُه ؟؟؟ پس موش و گربه بازيه ؟؟؟!! نميترسي همچين حريف قدري داري؟
نگامو انداختم تو نگاش ..
-آخرش مشخص ميشه قدر كيه ...
خنده ي مستانه اي كرد وبعد خيلي جدي چشماشو توي چشمام انداخت و سرش و نزديك صورتم آوردجوريكه هرم نفساش بوي
ادكلنش و بوضوح حس ميكردم و گفت :
-ميشه بپرسم آخرش يعني كي؟
جوابي ندادم ... در عوض با پررويي تمام نگاش كردم .. بالاخره طاقت نياورد و دستي به موهاش كشيد و سرش رو كشيد عقب..
زير لب جوري كه بشنوه گفتم :
-آخرش يعني اين ...
بعدم بدون حرف اضافه رومو برگردوندم و رفتم سمت ميز شمس و كيفمو برداشتم .. داشتم به در نگاه ميكردم كه از پشت سرم
با حرص گفت :
-نترس خانوم موشه قفل نيست!!
بعدم با لحن نه چندان دلپسندي ادامه داد :
- من معمولا به موشا آزادي عمل ميدم تا خودشون بيان سمتم!!!
سرمو تكون دادم و با زهر خندي گفتم :
- البته به موشاي كور ديگه مثل خانوم كرامت !!!!!!! ولي اين يكي دو تا چشم داره چهار تا ديگم قرض كرده!!! خيلي وقتم هست
كه ميدونه بد زمونه اي شده!!!!!
توي چشماش طوفاني به پا شده بود از عصبانيت رگ گردنش به وضوح نبض ميزد!!! و سينه ي ستبرش تند تند بالا پايين ميرفت
... پيش خودم گفتم چقدر عصباني ميشه جذاب تر ميشه... لبخندي نثارش كردم ازونا كه چال گونم رو قشنگ نشون ميده .. بعدم
به آرومي گفتم :
-شب خوش ...