نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 488 فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟
نویسنده	پیام

raha28 كاربر نيمه حرفه ای ارسال‌ها : 871 عضویت: 21 /5 /1391 محل زندگی: ساری سن: 17 تشکرها : 135 تشکر شده : 299

فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ از 1 تا 14 یکی ررو انتخاب کن و نتیجش رو تو لیسته پایین پیدا کن. (خاهش میکنم فبل از اینکه لیست رو نګاه کنین عددتون رو انتخاب کنین و بدونه خجالت نتیجش ررو به ماهم بګین) 1- خوشګل 2- شکمو 3- لوس 4- همیشه دست تو دماغ 5- شاشو 6- افاده ای 7- (باعرضه پوزش) ګوزو 8- تمیز 9- شیطون 10- دررغګو 11- حسود 12- تپلو 13- شلخته 14- ګوشه ګیر امضای کاربر : رمان در حال تایپ خودمـــــــــــــ: اخرین برگ سرنوشت |raha28 کاربر انجمن قسمتی از دیالوگ ماندگار پرویز پرستویی در فیلم مارمولک : شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است ... و این قدر به فكر راه های دررو نباشید ... !! خدا كه فقط متعلق به آدم های خوب نیست خدا، خدای آدم های خلافكار هم هست فقط خود خداست كه بین بندگانش فرقی نمیگذارد او: اند ِ لطافت اند ِ‌ بخشش اند ِ بیخیال شدن اند ِ چشم پوشی و رفاقت است

جمعه 14 مهر 1391 - 18:03

تشکر شده:

raha28 كاربر نيمه حرفه ای ارسال‌ها : 871 عضویت: 21 /5 /1391 محل زندگی: ساری سن: 17 تشکرها : 135 تشکر شده : 299

فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ من خودمـــــــــ 9.. دی:)))))))))))) امضای کاربر : رمان در حال تایپ خودمـــــــــــــ: اخرین برگ سرنوشت |raha28 کاربر انجمن قسمتی از دیالوگ ماندگار پرویز پرستویی در فیلم مارمولک : شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است ... و این قدر به فكر راه های دررو نباشید ... !! خدا كه فقط متعلق به آدم های خوب نیست خدا، خدای آدم های خلافكار هم هست فقط خود خداست كه بین بندگانش فرقی نمیگذارد او: اند ِ لطافت اند ِ‌ بخشش اند ِ بیخیال شدن اند ِ چشم پوشی و رفاقت است

جمعه 14 مهر 1391 - 18:04

arezoo کاربر فعال ارسال‌ها : 600 عضویت: 16 /6 /1391 محل زندگی: تهران تشکرها : 68 تشکر شده : 223	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ ا منم 9 رو انتخاب کردم امضای کاربر : چه کسی می گوید ما با هم تفاهم نداشتیم ... ؟ ما هر دو عاشق بودیم ؛ من عاشقِ او ... او هم عاشقِ او!!! به تو که فکر می کنم بی اختیار به حماقت خود لبخند می زنم سیاه لشکری بودم در عشق تو و فکر می کردم بازیگر نقش اولم … افسوس…
جمعه 14 مهر 1391 - 18:06

adash کاربر نیمه فعال ارسال‌ها : 374 عضویت: 9 /7 /1391 محل زندگی: گرگان سن: 19 شناسه یاهو: world_heart@ymail.com تشکرها : 192 تشکر شده : 257	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ 3 رو امضای کاربر : چشم من واسه تو گریونه نگو نه اشکام رو گونه هات میریزن نگو نه این دلم واسه تو غمگینه نگو نه میمیرم ای خدا عشق من نگو نه نرو این دلم بی تو میمیره
جمعه 14 مهر 1391 - 18:07

behrosha کاربر خودمونی ارسال‌ها : 94 عضویت: 10 /7 /1391 محل زندگی: کرج شناسه یاهو: sororiraha@yahoo.com تشکرها : 174 تشکر شده : 103	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ 9.. امضای کاربر : دلمان کوچک است ولی آنقدر جادارد که برای هر عزیزی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه .
جمعه 14 مهر 1391 - 20:28

setareh کاربر حرفه ای ارسال‌ها : 2832 عضویت: 17 /5 /1391 سن: 22 تشکرها : 382 تشکر شده : 1120	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ من 6 انتخاب کردم ولی اصلا اینطوری نبودم امضای کاربر : انکه میروند نمیفهمد اما انکه بدرقه میکند خوب میداند کاسه ی اب معجزه نمیکند.
شنبه 15 مهر 1391 - 08:45

sadaf2000 کاربر حرفه ای ارسال‌ها : 3587 عضویت: 7 /6 /1391 تشکرها : 1396 تشکر شده : 957	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ دروغه ....دروغه....این تاپیکو ببندید لطفا من 5 رو انتخاب کردم...هیچم اینطوری نبودم امضای کاربر : وقتی یقین داریم روزی پروانه میشویم بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند
شنبه 15 مهر 1391 - 13:49

golabeton کاربر متوسط ارسال‌ها : 255 عضویت: 13 /6 /1391 محل زندگی: تهران سن: 26 تشکرها : 912 تشکر شده : 148	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ 2 امضای کاربر : هر که آید گوید: گریه کن، تسکین است گریه آرام دل غمگین است چند سالی است که من می گریم در پی تسکینم ولی ای کاش کسی می دانست چند دریا بین ما فاصله است من و آرام دل غمگینم
شنبه 15 مهر 1391 - 13:54

ati92 کاربر حرفه ای ارسال‌ها : 2328 عضویت: 5 /5 /1391 محل زندگی: amol سن: 20 تشکرها : 216 تشکر شده : 659

فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ من 2 بودم امضای کاربر : پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر بیرون رفت،دید نگهبان پیری با لباس اندک نگهبانی میدهد ،به او گفت سردت نیست؟؟ نگهبان گفت چرا؛ولی مجبورم طاقت بیاورم.شاه گفت به قصرم میروم و یک لباس گرم برایت میاورم.شاه به محض اینکه به قصر رفت سرما را فراموش کرد. فردای آن روز جنازه ی یخ زده ی پیره مردی را حوالی قصر پیدا کردند در حالی که با خط ناخوانا نوشته بودمن هر شب با همین لباس کم طاقت میاورم اما وعده ی لباس گرم تو، مرا از پای درآورد.

شنبه 15 مهر 1391 - 13:57

roham کاربر حرفه ای ارسال‌ها : 4105 عضویت: 18 /5 /1391 سن: 17 تشکرها : 1866 تشکر شده : 811	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ 1..... دوتا انتخاب کردم 9... امضای کاربر : شب خوابيـــــدم تو تختـــــــم هي قلت ميــــــــخورم... بعد گوشيـــــــمو بر ميــــــــدارم مينويســــــــم "خوابــــــــم نميبــــــــــره..." سرد ميشـــــــم... بغض ميکنـــــــــم... ميبينــــــــــــم هيچکســـــــو ندارم که واسش اينو بفرستـــــــــــم... تــــــــنهايي سختــــــــه...خيــــــــلي
شنبه 15 مهر 1391 - 15:43

elnaz کاربر حرفه ای ارسال‌ها : 1463 عضویت: 20 /5 /1391 تشکرها : 71 تشکر شده : 585	فکر میکنی بچګیت شبیه چه عددی بودی؟ 1- خوشګل امضای کاربر : حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد مانده ام سخت غریب... دگر از سبزترین حادثه ها می ترسم!!!
یکشنبه 16 مهر 1391 - 19:41