یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 48
نویسنده پیام
aaa-sss آفلاین

کاربر حرفه ای
ارسال‌ها : 3187
عضویت: 14 /5 /1391
تشکرها : 945
تشکر شده : 1391
یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )
چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن. بعد از يه مدت يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون...

اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس شركت. پسرم انقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد...

دومي: جالبه. پسر من هم مايهء افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دورهء خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده. پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميمي ترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد.

سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده... اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تأسيس كرده و ميليونر شده... پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد.

هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟ سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم. راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟

چهارمي گفت: دختر من رقاص كاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه. سه تاي ديگه گفتند: اوه! مايهء خجالته! چه افتضاحي! دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگي بدي هم نداره. اتفاقاً همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه گرفت!

نتيجهء اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا" در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن!


امضای کاربر :

نگاه
خداوند
همیشه
به اندیشه های من است
نه
به بخشش دروغینم
کمی باید اندیشه ها را شست
جوری دیگر باید نوشت
انسانیت را




چهارشنبه 01 شهریور 1391 - 12:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از aaa-sss به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: parak71 & sadaf2000 & shazdekuchulu &
setareh آفلاین


کاربر حرفه ای
ارسال‌ها : 2832
عضویت: 17 /5 /1391
سن: 22
تشکرها : 382
تشکر شده : 1120
یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )
هه.خیییییلی خوب بود.

امضای کاربر : انکه میروند نمیفهمد اما انکه بدرقه میکند خوب میداند کاسه ی اب معجزه نمیکند.
چهارشنبه 01 شهریور 1391 - 15:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elnaz آفلاین


کاربر حرفه ای
ارسال‌ها : 1463
عضویت: 20 /5 /1391
تشکرها : 71
تشکر شده : 585
یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )
خیلی باحال بوووووووووود مرسی

امضای کاربر :
حاصل سبزترین باور من برگ زردیست

که از لای ورق های دلم می ریزد

مانده ام سخت غریب...

دگر از سبزترین حادثه ها

می ترسم!!!
پنجشنبه 02 شهریور 1391 - 18:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
sadaf2000 آفلاین


کاربر حرفه ای
ارسال‌ها : 3587
عضویت: 7 /6 /1391
تشکرها : 1396
تشکر شده : 957
یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )
در کل قشنگ بود
البته یه نکته ای داشت .نتیجه اخلاقی از یه داستان غیر اخلاقی گرفته شد.مثل دزدی میمونه که برای بالا رفتن از دیوار مردم (یا علی) میگه.

امضای کاربر : وقتی یقین داریم روزی پروانه میشویم بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند
پنجشنبه 09 شهریور 1391 - 09:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shazdekuchulu آفلاین


کاربر حرفه ای
ارسال‌ها : 1200
عضویت: 5 /6 /1391
محل زندگی: تهران
تشکرها : 1088
تشکر شده : 837
یه داستان کوچولو + یه نتیجه اخلاقی کوچولو ( 1 )
جالب بود

امضای کاربر : بچه فال فروشی را پرسیدم چه میکنی؟
گفت به انان که در امروز خود مانده اند فردا می فروشم
پنجشنبه 09 شهریور 1391 - 09:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group